معنای دقیق کلمۀ رب در قرآن کریم «مالک و صاحب اختیار» است:
«رب کل شیء: مالکه» (صح، ل)، «الرَّبُّ: هو اللّه عزّ و جلّ، هو رَبُّ كلِّ شیءٍ اَی مالكُه، و له الرُّبوبیَّة علی جمیع الخَلْق، لا شریك له، و هو رَبُّ الأربابِ، و مالِكُ المُلوكِ و الأملاك… و یقال: فلانٌ رَبُّ هذا الشیءِ اَی مِلكُه له. و كُلُّ مَن مَلَك شیئاً، فهو رَبُّه. یقال: هو رَبُّ الدابة، و ربُّ الدارِ، و فلانٌ رَبُّ البیت» (ل)، «الرب: المالك. و منه قول صفوان لأبی سفیان: لأن یَرُبَّنی [مالک من باشد] رجل من قریش اَحب اِلیّ من اَن یَرُبَّنی رجل من هوازن. تقول: ربَّه یَربُّه فهو ربٌّ… و یجوز اَن یكون وصفاً بالمصدر للمبالغة كما وُصِفَ بالعدل، و لم یُطلقوا الرب اِلا فی الله وحده، و هو فی غیره علی التقید بالاِضافة، كقولهم: رب الدار، و رب الناقة، و قوله تعالی: ارجِع اِليّْ رَبِّكَ [یوسف: ۵۰]، اِنَّه{ رَبّيِّ اَحسَنَ مَثوايَ [یوسف: ۲۳]» (ک)، «رَبَّهُ یَرُبُّهُ رَبّاً: مَلَكَه» (ل)، در واقعۀ حملۀ سپاه فیل به مکه، لشگریان یمن شترهای عبدالمطلب را مصادره کردند، آن جناب برای گرفتن شترهای خود نزد ابرهه ـ فرماندۀ این سپاه ـ رفت و شترهایش را مطالبه کرد، ابرهه گفت: وقتی تو را دیدم از تو خوشم آمد ولی وقتی با من صحبت کردی نسبت به تو بیرغبت شدم، من آمدهام خانهای را خراب کنم که دین تو و دین پدرانت است، و تو بجای اینکه در این باره با من صحبت کنی در بارۀ دویست شترت سخن میگویی؟! عبد المطّلب گفت: «اِنی اَنا ربّ الاِبل، و اِنّ للبیت ربا سیمنعه [آن را حفظ خواهد کرد]» (سیره، ج۱، ص ۴۹).
بعضی گفتهاند: «رب» از «تربیة» گرفته شده است: «و اشتقاقه من التربیة، یقال: ربّیته و رببته بمعنی» (مج)، ولی ظاهرا اینگونه نیست، بلکه اگر بخواهیم بین این دو رابطهای برقرار کنیم باید بگوییم «تربیة» از «ربّ» گرفته شده است و ریشۀ «ربّ»، «ربب» میباشد، در علم صرف قاعدهای وجود دارد که طبق آن قاعده گاهی لام الفعلِ فعل مضاعف ثلاثی مزید به حرف عله تبدیل میشود، مثلا: تظنّنَ به تظنّی [تظنّا] تبدیل میشود و بر همین اساس «ربّب» به «ربّی» تبدیل شده است نه اینکه «ربّ» از «ربی» گرفته شده باشد؛ چنانچه مرحوم رضی دربارۀ دو حرف یکسان که در ثلاثی مزید عین الفعل و لام الفعل باشند و درکنار هم قرار گیرند، میگوید حرف دوم میتواند به حرف عله تبدیل شود: «… ثلاثیا مزیدا فیه یجتمع فیه مثلان ولا یمكن الادغام لسكون الثانی، نحو اَمللت، اَو ثلاثة اَمثال اَولها مدغم فی الثانی، فلا یمكن الادغام فی الثالث نحو قصّیت [بجای قصّصت = مو را چیدم] و تقضّی البازی [بجای تقضّض البازی = باز شکاری به سرعت به سمت زمین و بر شکار خود شیرجه رفت]، فیكره اجتماع الامثال، ولا طریق لهم اِلی الادغام فیستریحون اِلی قلب الثانی یاء لزیادة الاستثقال، و اِن كان ثلاثیا مجردا لم یقلب الثانی، فلا یقال فی مددت: مدیت» (شا، ج۳، ص۲۱۰).
برخی «ربّ» را معادل کلمۀ «مربّی» [رسیدگیکننده] میدانند: «الرَّبُّ یُطْلَق فی اللغة علی المالكِ، و السَّیِّدِ، و المُدَبِّر، و المُرَبِّی، و القَیِّمِ، و المُنْعِم… و رَبَّ ولَدَه و الصَّبیَّ یَرُبُّهُ رَبّاً، و رَبَّبَه تَربِیباً و تَرِبَّة، عن اللحیانی: بمعنی رَبَّاه. و فی الحدیث: لكَ نِعمة تَرُبُّها اَی تَحفَظُها و تُراعیها و تُرَبّیها، كما یُرَبِّی الرَّجُلُ ولده… و تَرَبَّبَه، و ارتَبَّه، و رَبّاه تَربیَة، علی تَحویلِ التَّضعیفِ [تغییر دادن فعل مضاعف به فعل ناقص]، و تَرَبَّاه، علی تحویل التضعیف اَیضاً: اَحسَنَ القیامَ علیه وَ وَلیَه [به آن رسیدگیکرد] حتی یُفارِقَ الطُّفولیَّة، كان ابنَه اَو لم یكن… و الصَّبیُّ مَربوبٌ و رَبیبٌ، و كذلك الفرس و المَربوب: المُرَبَّی…» (ل). ولی ظاهرا ـ هر چند «رب» در لغت به معنای «مربی» [رسیدگی کننده] نیز بکار رفته ـ اما در آیات قرآن، به این معنا بکار نرفته است، مثلا وقتی فرعون میگفت: «اَنَا رَبُّكُمُ الاَعليّْ» (نازعات: ۲۴)، منظورش این نبود که من شما را پرورش دادهام، چه اینکه نه تنها آنها را پرورش نمیداد بلکه شکنجه میکرد و میکشت، بلکه منظورش این بود که: من مالک شما هستم و شما مال من و بردههای من هستید، چنانچه حضرت موسی علیه السلام به او فرمود: «وَ تِلكَ نِعمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ اَن عَبَّدتَ بَنيِّ اِسراّْءيلَ» (شعراء: ۲۲) «اینکه بنی اسرائیل را به بردگی کشاندهای، نعمت و لطفی است که میخواهی آن را بر من منّت گذاری؟».
و نیز در داستان حضرت یوسف علیه السلام، آن حضرت، پادشاه مصر را «ربّ» آن زندانی نامیدند: «يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقي رَبَّهُ خَمْراً» (یوسف: ۴۱) یا «ارجِع اِليّْ رَبِّكَ» (یوسف: ۵۰). یعنی پادشاه مصر نیز ـ مثل فرعون زمان حضرت موسی علیه السلام ـ خود را مالک زندانیان میدانست نه پرورش دهندۀ آنها.
خداوند متعال در آیاتی از قرآن یادآوری میفرماید که: «رب» شما «الله» است: «اِنَّ رَبَّكُمُ اللهُ الَّذي خَلَقَ السَّمّْوّْتِ وَ الاَرضَ» (یونس: ۳، اعراف: ۵۴)، در این موارد سخن خدا با ما بنی آدم بر سر این مطلب نبوده و نیست که چه کسی شما را پرورش داده؟ و ما بنی آدم بگویم: فلان کس ما را پرورش داده و خداوند بخواهد بفرماید: من شما را پرورش دادهام نه فلان شخص، بلکه کلام در این بوده و هست که شما مملوک هستید و مالکی دارید و آن مالک هم الله است، لذا میفرماید: «اَنَا رَبُّكُم فَاعبُدونِ» (انبیاء: ۹۲)، «اَنَا رَبُّكُم فَاتَّقونِ» (مؤمنون: ۵۲) «من، رب شما هستم ـ یعنی مالک شما هستم و شما مال من و بردههای من هستید ـ پس مرا بردگی کنید یا خود را از [خشم من در] امان بدارید».
و نیز در بعضی از ادعیه چنین آمده:
«وَ اَنتَ الرَّبُ وَ اَنا العَبدُ وَ اََنتَ الرّازِقُ وَ اَنا المَرزوقُ وَ اَنتَ المُعطی وَ اَنَا السّائِلُ…»(بحار الأنوار (ط ـ بیروت) / ج۸۳ / ۳۳۳ / باب ۴۵ الأدعیة و الأذكار عند الصباح و المساء… ص:۲۴۰).
با این بیان، روشن میشود که «رب» (مالک) در مقابل «عبد» (برده) قرار میگیرد و «ربوبیت» (مالکیت) در مقابل «عبودیت» (بردگی) قرار میگیرد.
۱ دیدگاه. جدید
ممنون از مطلب مفید و روشنگرتان