نقد یک برداشت غیرعلمی از واژه تاسوعا و عاشورا که سالهایی است در فضای مجازی در حال دستبهدست شدن است، در ادامه آمده است. ابتدا متن برداشت مذکور و سپس نقد آن میآید:
فهرست مطالب
برداشت غلط درباره واژههای تاسوعا و عاشورا
متن این برداشت موردنقد بهشرح زیر است:
اکثر اهل لغت معتقدند چون عشر و عاشر از یک ریشهاند و واقعه کربلا هم در دهم ماه محرم اتفاق افتاده است پس عاشورا یعنی دهم محرم؛ و بر همین قیاس تاسوعا را نیز که با تسع و تاسع شباهت ظاهری دارند روز نهم ماه محرم گفتهاند.
اما آیا واژه عاشورا برای دهم ماهها دیگر نیز به کار میرود؟
در ریاضی اعداد قاعده خود را دارند و هر قاعدهای که بر شمارش اعداد حکم کند بر سلسله اعداد هم حاکم خواهد بود. اعداد بر خلاف کلمات استثناپذیر نیستند؛.. چنان چه تاسوعا و عاشورا در زمره اعداد باشند باید قاعدهپذیر باشند؛ یعنی باید بتوان بقیه اعداد را هم به همان سیاق تلفظ کرد؛ مثل تاسوعا – عاشورا – ثامونا – سابوعا-..، اما ای گونه نیست این دو روز هیچ ربطی به اعداد ندارد بلکه معنای دیگری دارند.
عاشورا؛ روز معاشرت با امام(ع)
عشر به کسر عین و عشرت، به معنای معاشرت و مصاحبت است. معاشر به ضم میم یعنی مصاحب و عاشر اسم فاعل عشر است که خودش ثلاثی مجرد اسم مصدر عشرت است. خداوند میفرماید: «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» (نساء/۱۹) با زنان آن گونه که شایسته آنان است معاشرت کنید. عشیر یعنی همدم و رفیق؛
العاشور از ریشه عشر به کسی گفته میشود که معاشرت خصلت او باشد. العاشوراء جایی که میل به معاشرت و رفاقت و مصاحبت نمایان میشود و افراد میل معاشرت خود را با کسی که مورد نظر است عرضه میکنند؛ و عاشورا مبالغه است از میل به معاشرت؛ یعنی روزی که میل معاشرت و رفاقت با امام(ع) به شدت بالا میرود.
تاسوعا؛ روزی برای وسعت ظرفیت
و بر همین اساس اتسع به فتح الف یعنی گروههای ۹ نفره شدند. اما اتسع به کسر الف یعنی وسعت پیدا کرد – گشاد شد – فراخ گردید. اتساع یعنی گسترده شدن و گشاد شدن. بالا رفتن ظرفیت. اتساع شرائین؛ یعنی رگها گشاد شدند و ظرفیت یافتند»
نقد این برداشت غلط
صوت نقد یک برداشت غیرعلمی از واژه تاسوعا و عاشورا
متن نقد یک برداشت غیرعلمی از واژه تاسوعا و عاشورا
این پیام را پیشازاین هم کسانی برای من فرستاده بودند و سؤال کرده بودند و به نظر میرسد جدید نیست؛ یا شاید این مطلب بر اساس مطالب مشابه قبلی در حال بازنشر باشد؛ درهرصورت، شبیه این مطلب را قبلاً هم دیده بودم.
به نظر میرسد یکی از مشکلات عربیآموزان و عربیآموختگان در ایران این است که زبان عربی را «زبان» نمیدانند و گویی قواعد آموزش زبان، بر این زبان حاکم نیست! گویی زبان را آنطور که اهل زبان میفهمند، نمیفهمند؛ یعنی هرچه عمق آموزش عربی ما در ایران بیشتر میشود، گویی زبان عربی زبان خاصی نشان داده میشود که با یک سری رمل و اسطرلاب آمیخته است! یکی از تبلورات این نگرش -البته شاید تا حدی- در کتاب «التحقیق» مرحوم علامه مصطفوی رضواناللهتعالیعلیه باشد (این عرایض من نه از ارزش مؤلف محترم کم میکند و نه از ارزش کتاب؛ ولی نگرش درباره لغت مهم است). شما اگر زبانهای دیگری غیر از عربی را بخواهید یاد بگیرید، بعید میدانم برای فهم معانی کلمات به این قبیل فلسفهبافیها بپردازید و نیاز داشته باشید. بهعنوانمثال سخن مذکور مانند این است که میگویند: «نَفَق یعنی سوراخ؛ و انفاق یعنی پر کردن نَفَقها و چالهچولههای جامعه». اینها چیزهایی است که شما قاعدتاً شنیدهاید و حرفهای جدیدی نیست؛ کسانی که اینها را میگویند، سعی میکنند با یک سروصدایی هم این را بیان کنند.
نقش مهم فهم «کاربرد» لغت در فهم معنای آن
در هر زبانی -ازجمله زبان عربی که موردبحث ماست- فهم استعمال و کاربرد، نقش فوقالعاده مهمی در فهم معانی کلمات و واژهها دارد. بهعنوانمثال کلمات «درد دل» و «دلدرد» یا «دردسر» و «سردرد» را در فارسی داریم؛ کسی که فارسی را بلد نیست، وقتی به ریشۀ کلمه مراجعه کند، فکر میکند اینها معانی و کاربرد یکسانی دارند؛ یا مثلاً فکر میکند «آشپز» یعنی کسی که فقط آش میپزد نه سایر غذاها را؛ اما اگر این واژگان را به اهل آن زبان ارجاع دهد و کاربردهای کلمه را در زبان ببیند، میفهمد که درست است که در عبارت «آشپز» کلمۀ «آش» وجود دارد؛ اما فارسیزبانان آن را -به هر دلیلی- به کسی میگویند که غذاهای مختلفی میپزد.
برخی عربیآموزان و عربیآموختگان چون با لغت انسی ندارند و نهایت چیزی که میدانند -تازه اگر خوب بدانند- صرف و نحو است، فکر میکنند مقولۀ لغت یک مقولۀ ریاضی است؛ یعنی باید لغات و ریشهها را به یکدیگر ربط دهیم و سعی کنیم معنایی از دل کلمه بیرون بیاوریم؛ حالآنکه برای فهم معنا کافی است کاربرد کلمه را در نزد اهل زبان ببینیم.
البته دانستن ریشه، در فهم معنا فوقالعاده میتواند کمک کند؛ اما فهم ریشه لزوماً معنای کلمه را به ما نمیدهد؛ بهعنوانمثال «انفاق» در زبان عربی یعنی «پول خرج کردن»؛ انسان در بازار میرود و با خرج کردن پول، وسایل موردنیاز خود را میخرد؛ در روایتی آمده است: «كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يُنْفِقُ فِي اَلطِّيبِ أَكْثَرَ مِمَّا يُنْفِقُ فِي اَلطَّعَامِ» (الکافی، ج6، ص512)؛ یعنی ایشان بیش از اینکه برای غذا پول خرج میکردند، برای بوی خوش پول خرج میکردند؛ یا مثلاً در قرآن کریم آمده است: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ» (انفال: 36)؛ کافران پول خرج میکنند که مردم را از راه خدا بازبدارند (نه اینکه انفاق میکنند تا چالهچولههای جامعه را پر کنند یا به فقرا صدقه میدهند). کسی که معنای این لغت را بخواهد با تکیه بر ریشه بفهمد، این آیه براش گنگ خواهد بود؛ یا «وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوَامًا» (فرقان: 67)؛ یعنی وقتی در زندگیشان پول خرج میکنند، اسراف نمیکنند و ناخنخشکی هم نمیکنند و بخل نمیورزند و یک روش میانه دارند؛ نمیروند مثلاً یک لباس چند ده میلیون تومانی بخرند؛ لباسی میخرند و میپوشند که همه میپوشند (و به این معنا نیست که وقتی به فقرا پول میدهند…)؛ اصلاً اسراف در این آیه معنا ندارد. گفته میشود امام حسن مجتبی علیهالسلام دو بار تمام زندگیشان را یا سه بار نیمی از زندگیشان را -اگر نقلها صحیح باشد- به فقرا دادهاند؛ بالأخره دربارۀ ائمه علیهمالسلام شنیدهایم در روایت (تواتر معنوی دارد) که چقدر دستودلبازانه به نیازمندان کمک میکردند. پس معنای کلمه را باید از کاربرد و فهمید نه از ریشۀ تنها. اهمیت ریشه را نفی نمیکنم (دقت بفرمایید)؛ اما ریشه فقط بخشی از معیارهایی است که در فهم معنا دخیل است.
در این متن گفته است «عاشوراء» از «عِشر» و «معاشرت» و «تاسوعاء» از «اِتَّسَعَ» آمده است. اینها چه ربطی به یکدیگر دارد؟! ساختار این کلمات (فاعولاء) ساختاری است که از آن جز در کلمات «عاشوراء» و «تاسوعاء» برای عدد استفاده نشده است؛ لذا باید آنها را در کتاب لغت بررسی کنیم. کتاب لغت ازاینجهت مهم است که کاربردها را به ما نشان میدهد. مثلاً کتابهای لغت در توضیح یک واژه میگویند: «شاعر جاهلی اینطور گفته؛ در فلان جمله اینطور به کار رفته؛ در فلان حدیث آنطور آمده؛…» و مدام استناد میکند به اشعار و احادیث و آیات و کاربردهای مختلف. لذا وقتی به کتب لغت معتبر مراجعه کنید، در آنها هیچ خبری از این سخنانی که در این نوشته آمده نیست. مضافاً اینکه این بزرگوار توجه نکرده که اگر «تاسوعاء» از «اِتَّسَعَ» باشد، ریشۀ «اتسع» «وسع» است نه «تسع»؛ اگر «تاسوعاء» از این ریشه بود، باید «واسوعا» میشد!
دین غنی است و نیازی به اینگونه سخنان ندارد
دین حرفهای گفتنی و شنیدنی بسیار بسیار بسیار زیادی دارد؛ حرکت امام حسین علیهالسلام نیز حرفهای گفتنی و شنیدنی بسیاری دارد. اصلاً نیازی نیست انسان به سراغ چنین مطالبی بیاید. عوامالناس هم که درست و غلط این سخنان را نمیدانند و برایشان جذابیت پیدا میکند.
خلاصه اینکه به نظر میرسد در این مقاله اصلاً مبنای علمی وجود ندارد و در آن حرفهای غیرعلمی بهظاهر علمی آمده که مبنایی ندارد. در غیر این صورت باید این معانی را در جایی در متون عربی دیده و یافته باشیم. اگر هم بگویم فقط امام سجاد علیهالسلام این کلمات را اینطور به کار بردهاند، گوینده باید منبع آن را نشان دهد؛ چون بحث علمی است.
من بارها به دانشجوها میگویم هر حرفی که میزنید، واو به واو آن را باید استناد بدهید. اینکه فقط امام سجاد علیهالسلام فرمودهاند، باید در جایی ثبت و ضبط شده باشد؛ یا این بزرگوار مثلاً باید مقالهای ارائه کند که نشان دهد قبل از امام سجاد علیهالسلام در هیچ منبعی این مطلب وجود ندارد (که البته نیافتن هم دلیل بر نبودن نیست) و باید اثبات شود که حداقل مثلاً در فلان شعر و فلان جمله پس از امام سجاد عربها این کلمه را بهعنوان وسعت و ظرفیت به کار بردهاند و ما الآن بهاشتباه راجع به نهم ماه محرم به کار میبریم. خلاصه اینکه خطبهخط این مقاله باید رفرنس و دلیل و برهان داشته باشد؛ وگرنه نمیشود به آن استناد علمی کرد؛ مگر برای نشر در همین گروهها (بزن و در رو)! و صرفاً میشود تراوشهای ذهنی یک نفر که ذهنیتی داشته و با بازی با این کلمات، سعی کرده آن ذهنیت را تحمیل کند (تازه در اینجا که فقط بحث یک کلمه است؛ در تفسیر قرآن که واویلا و غوغاست! برخی افراد نظرات شخصی خودشان را بر آیات قرآن تحمیل میکنند.
من سعی کردم آنچه بلد هستم را با مثالهایی خدمتتان تقدیم کنم. امیدوارم آنچه در ذهنم بوده را توانسته باشم به شما منتقل کنم؛ اعم از اینکه شما بپذیرید یا نه؛ ولی اینها یافتهها و اعتقادات من است. موفق و مؤید باشید. انشاءالله که ما را از دعایتان فراموش نفرمایید.