پرسش و پاسخ با موضوع قرائات قرآن کریم در ادامه آمده است. این پرسش و پاسخ، از سؤالات موجود در بخش ارتباط این وبگاه که از سوی مخاطبان مطرح شده، تدوین شده و با مقداری ویرایش، به شکل یک متن پیوسته درآمده است. با تشکر از سؤالکنندۀ محترم.
منبعی برای مطالعه دربارۀ قرائات مختلف قرآن کریم معرفی بفرمایید.
پرسش: همانطور که مستحضر هستید، قرآن کریم قرائتهای مختلفی دارد. بعضی میگویند هفت قرائت، بعضی چهارده قرائت و بعضی تا ۲۸ نوع قرائت قائل هستند. قرائت متداول در میان ما قرائت «حفص از عاصم» است. من علاقه دارم قرائتهای مختلف را ببینم و بررسی کنم که قرائتهای مختلف چه تأثیری بر معنای آیات دارد. در این زمینه ظاهراً باید به کتب تفسیری قدیمی مراجعه کرد. برخی میگویند در تفسیر مجمعالبیان انواع قرائتها و اثرش بر معنی آیات آمده است. برخی میگویند تفسیر کشاف زمخشری در این زمینه سودمند است. برخی هم کتب دیگری معرفی میکنند. میخواستم در این زمینه مرا راهنمایی بفرمائید.
پاسخ: مقولۀ قرائات یک مقولۀ کاملاً تخصصی است و با مقداری توضیحات کلی یا معرفی یکی دو کتاب، آنطور که بایدوشاید حق آن ادا نمیشود. البته تفاسیر مجمعالبیان طبرسی، کشاف زمخشری، تفسیر ابوالفتوح رازی، تفسیر بیضاوی و… و در کل تفاسیر تخصصی بهخصوص تفاسیر تخصصی قدیمی، به قرائات بهعنوان یکی از ارکان اصلی تفسیر قرآن پرداختهاند. اگر دانشجوی من بودید، کلاسهای درس قرائات مقطع دکتری میتوانست برای شما مفید باشد؛ اما خوب است کتاب «البیان» آیتالله خوئی را مطالعه بفرمایید. کتاب «القرائات القرآنیة؛ تاریخ و تعریف» مرحوم دکتر عبدالهادی فضلی هم میتواند به شما کمک کند. امّا بحث در محدودۀ قرائات، بسیار مفصلتر از آن است که بتوان در پاسخی کوتاه یا معرفی کتابی به آن پرداخت.
آیا روایت حفص از عاصم، از نظر معنایی بهترین قرائت است؟
پرسش: از نظر شما قرائت حفص از عاصم که متداول شده است، از نظر معنا و تفسیر کلام خدا بهترین قرائت است؟ یا قرائتهای دیگر از جهاتی بر قرائت حفص از عاصم ارجحاند؟
لزوماً روایت حفص از قرائت عاصم، برترین قرائت از جهت معنا و تفسیر نیست؛ زیرا:
- بهعنوانمثال در سورۀ مبارکۀ حمد، کم نیستند علما و مراجع تقلیدی که قرائت «ملک» را بر «مالک» (که قرائت حفص از عاصم است) ترجیح میدهند. موارد متعدد دیگری هم وجود دارد که در آنها قرائات دیگری بر قرائت حفص ترجیح دارد.
- مثلاً علامه حلی رحمة الله علیه -که از علمای بسیار بسیار بزرگ و برجستۀ شیعه است- در کتاب «منتهی المطلب»، محبوبترین قرائات را نزد خود یکی روایت شعبه از قرائت عاصم میدانند و دیگری قرائت ابوعمرو بصری.
به هر صورت این تصور که قرائت حفص از عاصم از تمام جهات بهترین است یا از نظر شیعه این قرائت است که پذیرفته است، صحیح نیست. اتفاقاً قرائت حفص را -چنانکه مشهور است- عثمانیهای حنفی رواج دادند. حنفیها سرزمینهایی شامل ترکیه، سوریه، عراق، مصر، عربستان و بسیاری سرزمینهای دیگر را تحت حکومت خود (حکومت عثمانی) داشتند و در برخی از این مناطق، قبل از رواج قرائت حفص از عاصم، قرائت ابوعمرو رایج بوده است. (حکومت عثمانی مانند شوروی، متشکل از چند کشور بود. پیش از فروپاشی عثمانی، سرزمینهای حجاز و سوریه و مصر عراق و… همگی تحت حکومت عثمانی بودند).
کدامیک از قرائتهای موجود، از نظر معنایی برتر هستند؟
پرسش: حضرتعالی همۀ قرائتها را میشناسید و در روایت حفص از عاصم و روایت ورش از نافع تخصص دارید. از نظر شما بین این چهارده روایت مشهور و روایتهای غیر مشهور دیگر، کدامها از جهت معنایی برتری دارند؟
به نظر من قرائت ابو عمرو بصری در روایت دوری، از نظر فرش الحروف، یکی از بهترین قرائات است. البته ممکن است از نظر قواعد، لزوماً بهترین نباشد؛ بهخصوص در روایت سوسی که ادغام کبیر دارد و اصلاً برخی از فقهای ما ادغام کبیر را جایز نمیدانند.
قراء مشهور چه مذهبی داشتهاند؟
پرسش: آیا همۀ این هفت نفر مشهور که قرائت دارند و همه این چهارده نفر مشهور که از آن هفت نفر روایت کردهاند (جمعاً ۲۱ نفر) اهلسنت هستند یا در میانشان شیعه هم وجود دارد؟
در مورد شیعه یا سنی بودن این افراد، نمیتوان با اطمینان گفت که برخیشان شیعه بودهاند؛ درحالیکه در مورد برخی از آنها برخی صحبتها هست. در مورد عاصم یا حفص هم نمیشود این را قاطعانه گفت. حمزه قرائتش را از امام صادق علیهالسلام گرفته است. اگرچه این دلیل بر شیعه بودن وی نمیشود (زیرا معروف است که ابوحنیفه هم از محضر امام صادق علیهالسلام استفاده کرده است)؛ ولی علیالقاعده احتمالاً تمایلی به حضرت داشته است؛ حال نمیدانم در حد شیعه بودن بوده یا در حد حسن ظن و ارادت. من قاطعانه نمیتوانم بگویم کدامیک شیعه بودهاند. بیشتر آنها یا تمامشان احتمالاً اهل سنت بودهاند.
طبق آنچه آیتالله خوئی در کتاب «البیان» نوشتهاند، عاصم کمحافظه و گفتارش ضعیف است و حفص هم متروک و غیرقابلاعتماد و حتی دروغگو بوده است. پس چرا روایت حفص از قرائت عاصم نسخۀ رسمی و جهانی قرآن شده است؟ آیا نیاز به تجدیدنظر جدی در این زمینه نیست؟
در مورد آنچه مرحوم آیتاللهالعظمی آقای خوئی در کتابشان در مورد عاصم و حفص فرمودهاند، نکاتی را مدنظر داشته باشید: ایشان این مطالب را فقط دربارۀ عاصم و حفص نگفتهاند؛ بلکه کلاً راجعبه قراء، مطالبی را نقل کردهاند؛ و آنچه نقل کردهاند، بهعنوان احتجاج با اهل سنت است و از کتب رجال اهل سنت نقل کردهاند. آنها قائل هستند که این قرائات معتبرند و سندشان اعتبار دارد یا در آنها تواتر هست. آیتالله خوئی این مطلب را رد میکنند و میگویند سند اینها هم طبق گفتۀ خودتان (آنچه در کتب رجال آمده) نمیتواند معتبر باشد. بنابراین این سخن آیتالله خوئی درواقع نوعی احتجاج است و نظر خود ایشان نیست. آقای کمال حیدری هم که این مطالب را گفتهاند، جای تعجب است! زیرا علیرغم اینکه آقای حیدری بر این مسائل واقف هستند، آن را طوری بیان کردهاند که گویی نظر آیتالله خوئی این است؛ درحالیکه آقای خوئی از کتب اهل سنت برای رد نظر اهل سنت، این مطالب را بیان کردهاند. پس دو نکته شد:
- اینها نظر شخصی آقای خوئی نیست و نظر علمای اهل سنت است؛
- مطالبی که آیتالله خوئی گفتهاند، در مقام احتجاج با اهل سنت (که میگویند تکتک این قرائات، معتبرند) بیان کردهاند.
همانطور که عرض شد، این مطالب فقط در مورد عاصم و حفص هم بیان نشده و دربارۀ سایر قراء هم از کتب رجال اهل سنت بیان شده است. آقای خوئی بهاینترتیب میخواهند بگویند که این قرائات، اگر از جای دیگری تأییدی راجعبه آنها نداشته باشیم، طبق اصول حدیثی و رجالی، فینفسه نمیتوانند معتبر باشند. ایشان به این شکل میخواهند در این زمینه، به اهل سنت پاسخی محکم ارائه کنند.
نکتهای راجعبه تضعیف برخی افراد در کتب رجالی اهلسنت
نکتۀ دیگری که باید توجه داشت، این است که گاهی اوقات (نه همیشه) تضعیف بعضی از افرادی در کتب رجالی اهلسنت، میتواند برای ما شیعیان، بر قوت آن شخص دلالت کند؛ زیرا یکی از روشهایی که اهلسنت در کتب رجالشان دارند، این است که کسانی را که بهنحوی به اهلبیت علیهمالسلام تمایل و ارادت داشتهاند و شیعه بودهاند، بهشدت رد میکردهاند. بعضی از این مطالبی که در مورد آنها گفته شده، بهخصوص در آنجا که بویی از تشیع یا تمایل به اهلبیت علیهمالسلام در آن افراد به مشام میرسد و میتوان گفت اینها شیعه بودهاند، کاملاً نشاندهندۀ آن است که برای رد این افراد، بهناحق چنین مطالبی را گفتهاند. البته من اصراری ندارم بگویم قاریان، شیعه بودهاند؛ بلکه منظور فقط این است که گاهی جرح این افراد از این باب است و این را باید دقت کرد.
آنچه به این قرائات، اعتبار میبخشد
نکتۀ دیگر این است که اگر علمای اهلسنت، این افراد را با استدلالِ بهحق -نه بهخاطر تمایل به تشیع یا اهلبیت علیهمالسلام- تضعیف کرده باشند، معنایش این است که این قرائات، فینفسه برای ما معتبر نیستند و آنچه به آنها اعتبار میبخشد، دلیل دیگری است؛ و آن دلیل این است که ائمه علیهمالسلام علیرغم اینکه قرائت خاصی را بهطور مشخص تعیین نفرمودهاند، فیالجمله جواز قرائت قرآن به این قرائات را صادر کردهاند؛ یعنی صرفنظر از اینکه چه کسی این قرائات را خوانده، ائمه علیهمالسلام جایز دانستهاند که مثلاً در سورهی حمد، «مالک» یا «ملک» خوانده شود. اینطور نیست که ائمه علیهمالسلام خصوصاً قرائت حفص یا قراء سبعه را تأیید کرده باشند؛ بلکه در مکتب اهلبیت علیهمالسلام به وجود این اختلاف قرائات -صرفنظر از اینکه به چه کسی منتسب است و قاری آن معتبر هست یا خیر- و به آزاد بودن و مخیر بودن مردم در اینکه مثلاً در سورۀ اخلاص بخوانند «کفُوًا» یا «کفُؤًا» یا…، جواز دادهاند؛ یعنی به خود این قرائات که در میان مردم وجود داشته، جواز دادهاند نه مخصوصاً به خود قاری. اصلاً شاید این قراء در زمان خودشان آنقدر مطرح نبودهاند که اهلبیت علیهمالسلام بخواهند بگویند حفص یا ورش یا ابنکثیر بهتر هستند یا نیستند؛ اصلاً کاری به شخص قاری نداشتهاند. پس اگر ما به قرائت حفص بخوانیم و حتی حفص دروغگوترین مردم روی زمین هم باشد، این کار جایز است؛ زیرا ما این قرائت را بهخاطر حفص نمیخوانیم؛ بلکه چون ائمه علیهمالسلام به ما اجازه دادهاند که مثلاً میتوانید بخوانید «مالک» یا «کفُوًا» به این صورت میخوانیم؛ حال هر قاری که آن را خوانده باشد، مهم نیست؛ یعنی جواز این قرائات، وابسته به قاری آن نیست؛ بلکه وابسته به جوازی است که ائمه علیهمالسلام بهطور مطلق نسبت به قرائاتی که در زمان خودشان رایج بوده، دادهاند.
علت رواج روایت حفص از عاصم چیست؟
اما اینکه چرا حفص رایج شده؛ آنچه بیشتر معروف است، این است که رواج حفص از زمان حکومت عثمانیها که حنفیمذهب بودهاند و در سرزمینهای تحت سیطرۀ خودشان، هم مذهب حنفی و هم روایت حفص از عاصم را که مورد علاقۀ خودشان بوده، رواج دادهاند. خلاصه آنکه دیرزمانی نیست که قرائت حفص رواج پیدا کرده است؛ مثلاً در مصر، تقریباً دو قرن است که حفص رواج یافته است؛ در سوریه و شامات هم در همین حدود دو سه قرن است که رواج یافته است. در ایران خودمان هم -تا جایی که من تتبع کردهام- از زمان صفویه یا بعد از آن حفص رواج بیشتری پیدا کرده است. دلیل علاقۀ عثمانیها به این قرائت و رواج و اعتبار آن در میان آنان را علیرغم تتبع بسیار، نیافتهایم؛ اما یک احتمال قوی، سهولت قرائت حفص است؛ چون سادهترین قرائات در میان قرائات قرآن کریم، روایت حفص از عاصم است.
آیا قرآن کریم مشروعیتش را از ائمۀ اطهار علیهمالسلام میگیرد؟
پرسش: در اینجا پرسشی در ذهن انسان شکل میگیرد: آیا قرآن کریم مشروعیتش را از ائمۀ اطهار علیهمالسلام میگیرد یا ائمۀ اطهار علیهمالسلام مشروعیتشان را از قرآن کریم اخذ میکنند؟ مگر نه این است که منبع اول معرفت دینی برای ما قرآن کریم، منبع دوم، احادیث و سیره پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و منبع سوم برای ما شیعیان احادیث و سیرۀ ائمه اطهار علیهمالسلام است و اینها در طول یکدیگر هستند نه در عرض یکدیگر؟ منبع اول که قرآن کریم است، با منبع دوم و سوم تفاوت زیادی دارد؛ چون دقیقاً کلام خداست. ما شیعیان از آیات قرآن کریم و احادیث نبوی استفاده میکنیم تا مشروعیت قول و فعل ائمۀ اطهار علیهمالسلام را هم ثابت کنیم؛ ولی برعکس عمل نمیکنیم. لطفاً دراینباره توضیح بفرمائید.
این سؤال احتمالاً از اینجا نشأت گرفته که بنده عرض کردم «ما قرآن را با اجازۀ از اهلبیت علیهمالسلام به قرائات مختلف میخوانیم». من با این فرض، پاسخ سؤال را عرض میکنم و سعی میکنم مطلب را توضیح دهم: عرض کردم که قرآن کریم، متنی است که در اصل به یک قرائت نازل شده و این قرائت از نظر ما نامشخص است. این نامشخص بودن هم فقط در موارد اختلاف است و مثلاً در آیۀ «الحمد لله ربّ العالمین» (حمد: ۲) یا «الرحمن الرحیم» (حمد: ۳) یا «ایاک نعبد و ایاک نستعین» (حمد: ۵) و… هیچ جای شک و شبههای وجود ندارد و قطعاً به همین شکل نازل شده است؛ اما در «ملک» (حمد: ۴) -و نه در «یوم الدین»- نمیدانیم خداوند «مالک» فرموده یا «ملک». یکی از این دو قرائت حتماً صحیح است؛ اما نمیدانیم کدام. یا «الصراط» (حمد: ۶) را نمیدانیم با سین نازل شده است یا صاد. پس اینکه میگوییم نمیدانیم قرآن با کدام قرائت نازل شده، منظورمان صرفاً موارد مورد اختلاف است؛ یعنی در کلمات مورد اختلاف قرآن کریم که درصدشان نسبت به درصد کل کلمات قرآن، بسیار اندک است، نمیدانیم به کدام قرائت از این قرائات مورد اختلافی که وجود دارد، نازل شده است. برخلاف اهلسنت که معتقدند این موارد مورد اختلاف، به تعداد دفعات اختلافی آن، تعدد نزول داشته است؛ یعنی مثلاً یک بار «مَلک» نازل شده و بار دیگر «مالک» و همینطور موارد دیگر؛ که با مثال زدن، کلام را طولانی نمیکنم. عرض کردیم در این موارد مورد اختلاف، نمیدانیم به کدام قرائت باید بخوانیم؛ لذا برخی از علما میگویند برای اینکه مطمئن شویم آنچه را نازل شده است، خواندهایم (بهخصوص در نماز)، کلمه را با قرائات مختلفش تکرار میکنیم؛ مثلاً در نماز میخوانیم «مالک یوم الدین» و بعد میخوانیم «ملک یوم الدین» و سپس ادامه میدهیم. ولی بسیاری از علما میگویند نیازی به این کار نیست و ائمه علیهمالسلام به ما اجازه دادهاند که به هر یک از این قرائات بخوانیم. اما این به این معنا نیست که قرآن کریم، مشروعیتش را از کلام ائمه علیهمالسلام بهدست میآورد. قرآن بودن قرآن به خودش پابرجاست. همانطور که عرض کردم، الحمد لله برای ما ثابت شده که متن قرآن، دستنخورده است؛ بهخصوص امروزه که پژوهشهای نسخهشناسی بسیار رواج پیدا کرده و روزبهروز هم بیشتر میشود. البته توجه داشته باشید که متن قرآن، از روز اول بدون زیر و زبر و نقطه و… بوده است و برای مسلمانها بعد از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم، آرامآرام به دلیل فاصله گرفتن از زمان نزول قرآن، در مواردی از برخی از کلمات (مثل همان «مالک» و «ملک») اختلاف پیدا شد. اگر ما قرآن را به همان شکل تصور کنیم، این سؤال برای ما هست که بالأخره کدامیک از «مالک» و «ملک»، «ال یاسین» یا «آل یاسین»، «کفوا» یا «کفؤا» و… همان قرائتِ نازلشده است.
مشروعیت ائمه علیهمالسلام از خود همین قرآن برای ما ثابت میشود؛ با دلایلی همچون:
- آیات «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» ﴿مائدة: ٥٥﴾؛
- آیۀ «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ» ﴿نساء 59﴾ و روایات وارده در بارۀ «اولی الامر»؛
- آیۀ «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» و رجوع به تاریخ و دیدن اینکه مراد از این آیه، مسألۀ تبلیغ خلافت بلافصل علی علیهالسلام بعد از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم است؛
- آیات اثبات ولایت و آیاتی که در شأن اهلبیت علیهمالسلام و نشاندهندۀ مقامات بالای آنهاست (مثل سورۀ هل اتی)؛
و موارد متعددی که وجود دارد. حال که مشروعیت ائمه علیهمالسلام برای ما ثابت شد، برای دانستن احکام وضو، غسل، تیمم، روزه، نماز و روزۀ مسافر و سایر اعمالی که احکام آن را نمیدانیم، بهسراغ ائمه علیهمالسلام میرویم (چون کلیات احکام در قرآن کریم آمده؛ اما جزئیاتش در سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ذکر شده و سنت ایشان نیز تمام مسائل را در بر ندارد. ضمن اینکه خود احادیث نبوی نیز ما را طبیعتاً به اهلبیت علیهمالسلام ارجاع دادهاند). به همین ترتیب، در مورد قرائات قران کریم هم مردم بهسراغ ائمه علیهمالسلام رفتهاند و از ایشان پرسیدهاند که در موارد اختلاف باید چگونه بخوانیم. مردم نسخههای قرآن را داشتهاند و دستبهدست به آنها رسیده بوده و کسی در صحت انتساب این خط و موارد اختلافی آن به قرآن کریم، شکی نداشته و ما هم نداریم؛ فقط مثلاً «ملک» را از حضرت پرسیدهاند که «ملک» بخوانیم یا «مالک»، حضرت هم پاسخی فرمودهاند. پس این به معنای این نیست که مشروعیت قرآن، از ائمه علیهمالسلام گرفته شده است؛ بلکه آنچه از ائمه علیهمالسلام گرفته شده، یک حکم شرعی است و همانطور که حکم چگونگی تیمم و… را از ائمه علیهمالسلام میگیریم، از ایشان پرسیدهایم که آیا خواندن «ملک» یا «مالک» جایز است؟ گناه ندارد؟ اشکال شرعی ندارد؟ نمازمان باطل نمیشود؟ و… و ایشان فرمودهاند هرکدام را بخوانید، صحیح است. ائمه نیامدهاند بگویند قرآن را فلان طور بخوانید تا درنتیجه ما بگوییم مشروعیت قرآن از ائمه علیهمالسلام است؛ بلکه ما قرآنیت قرآن را از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم اخذ کردهایم و پیامبر فرمودهاند این، کلام خداست. منتها ما فقط مثلاً از امام صادق علیهالسلام پرسیدهایم که شما که علم به این مطلب دارید، بفرمایید پیامبر صلی الله علیه آله و سلّم چطور خواندهاند، ایشان گفتهاند: «من به شما نمیگویم ایشان چطور خواندهاند؛ آن کسی که به شما یاد میدهد، خواهد آمد (سیجیء من یُعلّمکم – منظور، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است)» پس ما چه کنیم؟ فرمودند: «مانعی ندارد که به هر یک از این قرائات موجود بخوانید». پس این به معنای این نیست که مشروعیت قرآن، از ائمه علیهمالسلام گرفته شده است.