ارتباط
آخرین نوشتهها
- پاسخ به سؤالی دربارۀ معنای آیات حجاب
- اطلاعیه شروع ترم جدید تدریس عربی
- آموزش جلد دوم کتاب مرحوم استاد آذرنوش
- جلد چهارم مجموعه در محضر قرآن کریم منتشر شد
- آموزش زبان عربی بر اساس کتاب دکتر آذرنوش
- پرسش و پاسخ با موضوع قرائات قرآن کریم
- قرائات معتبر قرآن کریم نزد معصومین علیهمالسلام و علمای شیعه
- اثبات اعتبار متن قرآن با بررسی نسخههای خطی
- پاسخ به استاد کمال حیدری درباره قرائات قرآن کریم
- نقد یک برداشت غیرعلمی از واژه تاسوعا و عاشورا
۱۷۴ دیدگاه. جدید
سلام مجدد
فایل سوره های قمر و نجم و طور رو هم لطفا قرار دهید .
شدیدا منتظر هستیم
سلام علیکم
انشاءالله پس از پیگیری از رادیو قرآن، فایلها در صورت آماده بودن، بارگذاری خواهند شد.
با سلام و عرض خسته نباشید خدمت شما
تو فایل هایی که قرار دادین در سوره واقعه در فایل ۲۱ توضیحات آیات ۷۴ تا ۷۷ و در فایل ۲۲ توضیحات آیات ۸۳ تا ۸۸ است .
این وسط فایل توضیحات آیات ۷۸ تا ۸۲ سوره واقعه گم شده لطفا رسیدگی کنید .
سلام علیکم
ممنون از شما
عید مبعث بر شما مبارک
برخی فایلها موجود نیست و در بایگانی صدا و سیما هم وجود نداره و متأسفانه دسترسی به اونها امکانپذیر نیست.
موفق باشید.
با سلام به استاد ارجمند جناب آقای دکتر مستفید. متشکرم از پاسخ پرسشهای قبلی. ببخشید امکان پرسیدن سوالات کلامی هم هست؟
سلام علیکم
عید مبعث بر شما مبارک
شما سؤالتون رو مطرح بفرمایید تا خدمت استاد ارسال بشه و نظرشون رو بفرمایند.
با سلام به استاد ارجمند جناب آقای دکتر مستفید. متشکرم از پاسخ پرسشهای قبلی. یک سوال داشتم. فرض کنید میخواهیم قرآن کریم را بدون استفاده از روایات تفسیر کنیم. میخواهیم فقط از روش تفسیر قرآن به قرآن و سیاق آیات و قرینه های متصل و منفصل و قواعد زبان عربی استفاده کنیم. در آیه (الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی…) که قسمتی از آیه ۳ سوره مائده است، قبل از این آیه و بعد از این آیه آیاتی هست که مربوط به مسائل فقهی و حلال و حرام است و سیاق آیات به گونه ای است که به ذهن متبادر میشود با بیان برخی مسائل فقهی و حلال و حرام دین کامل شده است. ذهن به سمت چیز دیگری نمیرود. مفسران اهل سنت هم همینطوری تفسیر کرده اند.خواهش میکنم توضیح بفرمایید.
پاسخ استاد:
سلامعلیکم و رحمةالله. پوزش از تأخیر. اگر فرض کنیم ما میخواهیم قرآن را بدون روایات تفسیر کنیم (البته خود این هم مسئلهای است و تفسیر قرآن کریم، متدلوژی خاص خود را دارد) و بعد مثلاً تفسیر قرآن به قرآن انجام دهیم (البته باید این روش را هم معنا کرد و خود آن نیاز به بحث و گفتگو و تبیین دارد؛ چون با تفسیر قرآن به قرآن -مثلاً در کتاب شریف المیزان و تفسیر شِنقیطی که او هم معتقد به تفسیر قرآن به قرآن است- به انواع مختلفی برخورد شده است). صرفنظر از این مطالب و تعریفها، برخی آیۀ ۳ سورۀ مائده را بدون مراجعه به روایات تفسیر کردهاند و گفتهاند دین خدا بهوسیلۀ همین احکام موجود در آیه تکمیل شده است. من میخواهم بگویم که اگر بخواهیم به همین الفاظ آیه اکتفا کنیم و به روایات و سایر مسائل مراجعه نکنیم، باز هم آیه بر تکمیل دین بهوسیلۀ تحریم میته و خون و… دلالت ندارد. در آیه آمده است: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا». اگر مفسر بخواهد با همین ۶۲۳۶ آیۀ قرآن کریم و بدون در نظر گرفتن مسائل دیگر، این آیه را تفسیر کند، آیا به ذهنش نمیآید که منظور از «الیوم» که کافران در آن از دین خدا مأیوس شدهاند و دین خدا در آن تکمیل شده و خدا در آن به دین اسلام راضی شده، چیست؟ سپس میفرماید: «فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ». این جملۀ اخیر مرتبط با چیست؟ طبیعتاً باید بگوییم به جملات قبل از «الیوم یئس…» مرتبط است؛ زیرا معنا ندارد بگوییم به «الیوم یئس…» یا «الیوم اکملت…» مرتبط است؛ و گویا «الیوم یئس… الاسلام دینا» جملات معترضه هستند. پس مشخص است که «فمن اضطر…» ارتباطی با دو فراز قبل از خود ندارد. بنابراین، «الیوم یئس…» هم میتواند ارتباطی با ماقبل خود نداشته باشد. میخواهم احتمالات را نشان دهم و بگویم اگر مفسر به هیچیک از مسائل جانبی نگاه نکند و فقط بخواهد به همین کلماتی که زنجیرهوار در این آیه پشتسر هم آمدهاند، نگاه کند، چطور نمیتواند «فمن اضطر» را به جملۀ قبل از خود پیوند دهد و میتواند به دو خط قبل از خود پیوند دهد؟ پس آیا به همین صورت نمیتوان گفت «الیوم یئس» هم ارتباطی با ماقبل خود ندارد؟ چرا میتوان گفت؛ و چهبسا این احتمال اتفاقاً تقویت هم میشود؛ زیرا چنانکه عرض شد، این سؤال مطرح است که منظور از «الیوم» چه روزی است؟ آیا روز نازل شدن این احکام است؟ این احکام که در سورههای دیگر نیز نازل شده بوده. مثلاً خوردنیهای حرام در سورۀ بقره و انعام هم آمده و اصلاً سورۀ انعام، مکی است و سورۀ مائده مدنی است. پس اگر بگوییم منظور از «الیوم» روز نزول این احکام است، باید دین خیلی پیشازاینها کامل میشد. پس این به نظر میرسد که گویا «الیوم» نمیتواند روز نزول این احکام باشد و این سؤال که «منظور از «الیوم» چیست؟» بیپاسخ باقی میماند. پس حداقل مفسر اگر نتواند اثبات کند که منظور از «الیوم» روز غدیر است، این را هم نمیتواند ثابت کند که منظور، روز نزول این احکام است؛ و باید بگوید گویا این جملات به یکدیگر نامرتبط است. و پاسخ سؤال مذکور مجمل باقی میماند و کاملاً مبیَّن و روشن نیست. دیگرانی که گفتهاند منظور روز نزول احکام است، بهنوعی از کنار این مطلب عبور کردهاند و این سؤال را پاسخ ندادهاند که پس چرا «الیوم یئس… الیوم اکملت…» مثلاً در سورۀ بقره که مشابه این مطالب را دارد، نیامده است. نکتۀ بعدی این است که آیا واقعاً با بیان تحریم چند مسئلۀ خوردن و قمار و… دین کامل و تمام میشود و سخنی باقی نمیماند و کمال دین به این بوده که این مطالب گفته شود و کفار هم بدینوسیله ناامید میشوند و خداوند هم بر این اساس راضی به اسلام میشود؟ گویا چنین به نظر نمیرسد و نمیتوان چنین گفت و حداقل این است که این سؤال بیپاسخ باقی میماند. شما فرمودید «ذهن بهسمت همان میرود که مفسران اهلسنت گفتهاند»؛ من میخواهم بگویم ذهن اتفاقاً بهسمت این مسائل نمیرود ؛ زیرا بسیار به ذهن نامأنوس است؛ بلکه سؤال در ذهن شکل میگیرد و ذهن بهسمت کشف آن مجهول میرود و اگر پاسخی نیابد، لااقل متحیر باقی میماند.
از همینجا مشخص میشود که روش تفسیر قرآن کریم، این نیست که ما فقط به قرآن کریم بسنده کنیم و امکان آن اصلاً وجود ندارد. خود مرحوم علامه طباطبایی که در شیعه این تز را ارائه دادهاند (البته عرض کردم در میان اهلسنت هم این باور وجود دارد)، در موارد متعددی میفرمایند «ما اگر به تاریخ یا روایات یا… مراجعه نکنیم، این آیه را نمیفهمیم ». مثلاً در آیۀ «وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ» (اسراء: ۶۰) اگر به تفسیر المیزان مراجعه بفرمایید، میبینید که علامه میفرمایند این آیه اصلاً قابلفهم نیست. پس این روش تفسیر قرآن به قرآن در نزد علامه مفهومی داشته که با کمال تأسف باید عرض کنم به نظر میآید مافیالضمیر علامه در عرف علاقهمندان به تفسیر و مطالعات تفسیری، چندان خوب تبیین نشده است. انشاءالله که موفق و مؤید باشید. خدا نگهدار.
سلام به استاد ارجمند. خیلی متشکرم که سوالات را خوانده و جواب مفصل میدهید. در همین زمینه سوال دیگری در ذهنم شکل گرفت. منظور حقیقی علامه طباطبایی از تفسیر قرآن به قرآن چه بوده که برای مردم درست جا نیفتاده است؟به عبارت دیگر ما فی الضمیر علامه طباطبایی چه بوده است که درست تبیین نشده ؟در رابطه با آیه اکمال هم به نظر میرسد با روش تفسیر قرآن به قرآن نتیجه واضحی حاصل نمیشود و فرد در منظور و مفهوم آیه متحیر میماند چون این آیه با آیات قبلی و بعدی تناسب ندارد. مگر آنکه بگوئیم جای این آیه در اینجای قرآن نبوده است و از یک جای دیگر برداشته اند و اینجا گذاشته اند. مثلا گفته شود جای اصلی این آیه کنار آیه (انما ولیکم الله و رسوله و…) که به زکات دادن حضرت علی علیه السلام در رکوع اشاره دارد بوده است. البته این قول مستلزم تحریف قرآن کریم است که مردود دانسته شده. لطفا راهنمایی بفرمائید. خیلی متشکرم
پاسخ استاد:
سلام علیکم
دربارۀ تفسیر قرآن به قرآن، حرف و سخن زیاد است. اینکه آنچه مرحوم علامه رحمةاللهعلیه مد نظرشان بوده، دقیقا چیست، من الآن نمیتوانم قضاوت کنم. اگر منظورشان این بوده که ما قرآن را کاملاً میفهمیم و نیازی به بیان معصوم نداریم (که ظاهر فرمایششان این است و در مواردی فرمودهاند این آیه حتی نیاز به بیان نبی هم ندارد (حتی الی بیان النبی))، در المیزان در موارد متعددی ایشان ابراز شک و تردید در معنای آیه کردهاند یا در برخی موارد صراحتاً فرمودهاند که جز با بیانی خارج از قرآن (بیان معصوم علیه السلام، تاریخ، شأن نزول و…) فهمیده نمیشود؛ مانند آیۀ ۶۰ سورۀ اسراء: «وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ»؛ که در هیچ جای قرآن دربارۀ اینکه این خواب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چه بوده است، صحبت نشده. پس اینکه بگوییم ما قرآن را با خودش میفهمیم و قرآن نور است و نیاز به روشنگر ندارد و ما برای فهم آن نیاز به چیز دیگری نداریم، خود ایشان در موارد متعددی ابراز فرمودهاند که مفهوم آیه کاملاً روشن نیست و همچنین در آیات بسیار متعددی آیه را به گونهای معنا کردهاند که در روایت آمده و کسی که با روایات آشنا باشد، برایش کاملاً روشن است که ایشان ابتدا روایات را دیدهاند و ذهنشان کاملاً با روایات شکل گرفته و سپس آیه را در پرتو آن روایت معنا کردهاند و اگر روایت نمیبود و کسی میخواست آیه را بفهمد، شاید طور دیگری میفهمید.
آنچه من احتمال میدهم، این است که منظور ایشان از بینیازی فهم قرآن از روایات معصومان علیهمالسلام، شاید این بوده که اگر کسی آیۀ قرآن را ببینید، سپس روایت را ببیند، سپس مجدداً در آیه دقت کند، متوجه میشود که آیه نیز همین سخن روایت را میگوید؛ یعنی خود قرآن، بیانگر خودش هست؛ اما چه بسا ما غفلت داشته باشیم و اگر غفلت نداشتیم، آیه را در همان ابتدا همانطور که امام علیه السلام میفرماید، میفهمیدیم. این کاری است که خود ایشان در المیزان انجام دادهاند.
به هر حال این فرمایش علامه را عدهای به درستی متوجه نشدهاند و فهم آنها با کاری که خود علامه کرده است، مغایر است.
انشاءالله که موفق و مؤید باشید.
با سلام به استاد ارجمند جناب آقای دکتر مستفید. بسیار متشکرم از پاسخ پرسش قبلی.پاسخ شما را چند بار خواندم. یک سوال در ذهنم شکل گرفت. آیا قرآن کریم مشروعیتش را از ائمه اطهار علیهم السلام میگیرد یا ائمه اطهار مشروعیتشان را از قرآن کریم اخذ میکنند ؟ مگر نه این است که منبع اول معرفت دینی برای ما قرآن کریم است. منبع دوم احادیث و سیره پیامبر اکرم است. منبع سوم برای ما شیعیان احادیث و سیره ائمه اطهار علیهم السلام است. و اینها در طول هم هستند نه در عرض هم. منبع اول که قرآن کریم است با منبع دوم و سوم تفاوت زیادی دارد چون دقیقا کلام خداست. ما شیعیان از آیات قرآن کریم و احادیث نبوی استفاده میکنیم تا مشروعیت قول و فعل ائمه اطهار را هم ثابت کنیم. ولی برعکس عمل نمیکنیم. خیلی متشکرم اگر توضیح بفرمائید.
پاسخ استاد:
در مورد اینکه فرمودید «آیا قرآن کریم مشروعیتش را از ائمه اطهار علیهم السلام میگیرد یا ائمه اطهار مشروعیتشان را از قرآن کریم اخذ میکنند؟» این سؤال احتمالاً از اینجا نشأت گرفته که بنده عرض کردم «ما قرآن ار با اجازۀ از اهل بیت علیهم السلام به قرائات مختلف میخوانیم». من با این فرض، پاسخ سؤال را عرض میکنم و سعی میکنم مطلب را توضیح دهم: عرض کرده بودم که قرآن کریم، متنی است که در اصل به یک قرائت نازل شده و این قرائت از نظر ما نامشخص است. این نامشخص بودن هم فقط در موارد اختلاف است و مثلاً در آیۀ «الحمد لله ربّ العالمین» (حمد: ۲) یا «الرحمن الرحیم» (حمد: ۳) یا «ایاک نعبد و ایاک نستعین» (حمد: ۵) هیچ جای شک و شبههای وجود ندارد و قطعاً به همین شکل نازل شده است؛ اما در «ملک» (حمد: ۴) -و نه دیگر در «یوم الدین»- نمیدانیم خداوند «مالک» فرموده یا «ملک»؛ یکی از این دو قرائت حتماً صحیح است؛ اما نمیدانیم کدام. یا «الصراط» (حمد: ۶) را نمیدانیم با سین نازل شده است یا صاد. پس اینکه میگوییم نمیدانیم قرآن با کدام قرائت نازل شده، منظورمان صرفاً موارد مورد اختلاف است؛ یعنی در کلمات مورد اختلاف قرآن کریم که درصدشان نسبت به درصد کل کلمات قرآن، بسیار اندک است، نمیدانیم به کدام قرائت از این قرائات مورد اختلافی که وجود دارد، نازل شده است. بر خلاف اهل سنت که معتقدند این موارد مورد اختلاف، به تعداد دفعات اختلافی آن، تعدد نزول داشته است؛ یعنی مثلاً یک بار «مَلک» نازل شده و بار دیگر «مالک» و همین طور موارد دیگر؛ که با مثال زدن، کلام را طولانی نمیکنم. عرض کردیم در این موارد مورد اختلاف، نمیدانیم به کدام قرائت باید بخوانیم؛ لذا برخی از علما میگویند برای اینکه مطمئن شویم آنچه را نازل شده است، خواندهایم (به خصوص در نماز)، کلمه را با قرائات مختلفش تکرار میکنیم؛ مثلاً در نماز میخوانیم «مالک یوم الدین» و بعد میخوانیم «ملک یوم الدین» و سپس ادامه میدهیم. ولی بسیاری از علما میگویند نیازی به این کار نیست و ائمه علیهم السلام به ما اجازه دادهاند که به هر یک از این قرائات بخوانیم. اما این به این معنا نیست که قرآن کریم، مشروعیتش را از کلام ائمه علیهم السلام به دست میآورد. قرآن بودن قرآن به خودش پا بر جاست. همان طور که عرض کردم، الحمد لله برای ما ثابت شده که متن قرآن، دستنخورده است؛ به خصوص امروزه که پژوهشهای نسخهشناسی بسیار رواج پیدا کرده و روز به روز هم بیشتر میشود. منتها توجه داشته باشید که متن قران یعنی آنچه از روز اول نوشته شده بوده و بدون زیر و زبر و نقطه و… بوده است. و همانطور که برای مسلمانها بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله، آرام آرام به دلیل فاصله گرفتن از زمان نزول قرآن، در مواردی از برخی از کلمات (مثل همان «مالک» و «ملک») اختلاف پیدا شد، اگر ما قرآن را به همان شکل تصور کنیم، این سؤال برای ما هست که بالأخره کدام یک از «مالک» و «ملک»، «ال یاسین» یا «آل یاسین»، «کفوا» یا «کفؤا» و… همان قرائتِ نازلشده است. بعد از اینکه مشروعیت ائمه علیهم السلام از خود همین قرآن برای ما ثابت شد؛ با دلایلی همچون آیات «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون»، «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» و روایات وارده در بارۀ «اولی الامر» و نیز «بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل، فما بلغت رسالته» و رجوع به تاریخ و دیدن اینکه مراد از این آیه، مسألۀ تبلیغ خلافت بلافصل علی علیه السلام بعد از پیامبر است و نیز آیات اثبات ولایت و آیاتی که در شأن اهل بیت علیهم السلام و نشاندهندۀ مقامات بالای آنهاست (مثل سورۀ هل اتی) و موارد متعددی که وجود دارد. حال که مشروعیت ائمه علیهم السلام ثابت شد، همان طور که احکام وضو، غسل، تیمم، روزه، نماز و روزۀ مسافر و سایر احکامی که کلیات آن در قرآن کریم آمده اما جزئیاتش در سنت پیامبر صلی الله علیه و آله آمده و چون -سنت ایشان تمام مسائل را در بر ندارد و احادیث نبوی ما را طبیعتاً به اهل بیت علیهم السلام ارجاع دادهاند؛ همان طور که در این موارد که نمیدانیم باید چه کنیم، به سراغ ائمه علیهم السلام میرویم، در مورد قرائات قران کریم هم مردم به سراغ ائمه علیهم السلام رفتهاند و پرسیدهاند در موارد اختلاف باید چه کار کنیم. مشروعیت این موارد اختلافی با خودشان است و از ائمه علیهم السلام گرفته نشده است؛ مردم نسخههای قرآن را داشتهاند و دستبهدست به آنها رسیده بوده و در صحت انتساب این خط به قرآن کریم، کسی شکی نداشته و نداریم؛ فقط مثلا «ملک» را از حضرت پرسیدهاند که «ملک» بخوانیم یا «مالک»، حضرت هم پاسخی فرمودهاند. پس این به معنای این نیست که مشروعیت قرأن، از ائمه علیهم السلام گرفته شده است؛ بلکه یک حکم شرعی است و همان طور که حکم چگونگی تیمم و… را از ائمه علیهم السلام میگیریم، از ایشان پرسیدهایم که آیا خواندن «ملک» یا «مالک» جایز است؟ گناه ندارد؟ اشکال شرعی ندارد؟ آیا نمازمان باطل نمیشود؟ و… و ایشان فرمودهاند هر کدام را بخوانید، صحیح است. ائمه نیامدهاند بگویند قرآن را فلان طور بخوانید تا در نتیحه ما بگوییم مشروعیت قرآن از ائمه علیهم السلام است؛ بلکه ما قرآنیت قرآن ار از پیامبر صلی الله علیه و آله اخذ کردهایم و پیامبر فرمودهاند این، کلام خداست. منتها ما فقط مثلاً از امام صادق علیه السلام پرسیدهایم که شما که علم به این مطلب دارید، بفرمایید پیامبر چطور خواندهاند، ایشان گفتهاند: «من به شما نمیگویم ایشان چطور خواندهاند؛ آن کسی که به شما یاد میدهد، خواهد آمد (سیجیء من یُعلّمکم – منظور، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است) » پس ما چه کنیم؟ فرمودند: «مانعی ندارد که به هر یک از این قرائات موجود بخوانید». پس این به معنای این نیست که مشروعیت قرآن، از ائمه علیهم السلام گرفته شده است. اگر باز ابهام و سؤالی وجود داشت، بفرمایید، در خدمت شما هستم.
با سلام به استاد ارجمند جناب آقای دکتر مستفید .بسیار متشکرم که وقت می گذارید و سوالات را خوانده و جواب مفصل میدهید. خیلی خیلی ممنونم.
با سلام به استاد ارجمند جناب آقای دکتر مستفید. سپاسگزارم از پاسخ پرسشهای قبلی. ببخشید دو سوال داشتم: سوال اول. طبق آنچه آیت الله خوئی در کتاب البیان نوشته اند عاصم کم حافظه و گفتارش ضعیف است و حفص هم متروک و غیر قابل اعتماد و حتی دروغگو بوده است. پس چرا روایت حفص از قرائت عاصم نسخه رسمی و جهانی قرآن شده است؟آیا نیاز به تجدید نظر جدی در این زمینه نیست؟ سوال دوم. آیا از ائمه اطهار علیهم السلام روایاتی داریم که بین قرائت های مختلف قرآن قرائت خاصی را ترجیح داده باشند یا کلا در این زمینه راهنمایی کرده باشند؟ خیلی خیلی متشکرم.
سلام علیکم
پاسخ استاد:
در مورد آنچه مرحوم آیت الله العظمی آقای خوئی در کتابشان در مورد عاصم و حفص فرمودهاند، نکاتی را مد نظر داشته باشید: ایشان این مطالب را فقط در بارۀ عاصم و حفص نگفتهاند؛ بلکه کلاً راجع به قراء، مطالبی را نقل کردهاند؛ و آنچه نقل کردهاند، به عنوان احتجاج با اهل سنت است و از کتب رجال اهل سنت نقل کردهاند. آنها قائل هستند که این قرائات معتبرند و سندشان اعتبار دارد یا در آنها تواتر هست. آیت الله خوئی این مطلب را رد میکنند و میگویند سند اینها هم طبق گفتۀ خودتان (آنچه در کتب رجال آمده) نمیتواند معتبر باشد. بنابراین این سخن آیت الله خوئی در واقع نوعی احتجاج است و نظر خود ایشان نیست. آقای کمال حیدری هم که این مطالب را گفتهاند، جای تعجب است! زیرا علیرغم اینکه آقای حیدری بر این مسائل واقف هستند، آن را طوری بیان کردهاند که گویی نظر آیت الله خوئی این است؛ در حالی که آقای خوئی از کتب اهل سنت برای رد نظر اهل سنت، این مطالب را بیان کردهاند. پس دو نکته است؛ ۱. اینها نظر شخصی آقای خوئی نیست و نظر علمای اهل سنت است؛ ۲. مطالبی که آیت الله خوئی گفتهاند، در مقام احتجاج با اهل سنت (که میگویند تکتک این قرائات، معتبرند) بیان کردهاند. همان طور که عرض شد، این مطالب فقط در مورد عاصم و حفص هم بیان نشده و در بارۀ سایر قراء هم از کتب رجال اهل سنت بیان شده است. آقای خوئی به این ترتیب میخواهند بگویند که این قرائات، اگر از جای دیگری تأییدی راجع به آنها نداشته باشیم، طبق اصول حدیثی و رجالی، فینفسه نمیتوانند معتبر باشند. ایشان به این شکل میخواهند اهل سنت را در این زمینه خلع سلاح کنند.
نکتۀ دیگری که باید توجه داشت، این است که گاهی اوقات (نه همیشه) تضعیف بعضی از افرادی در کتب رجالی اهل سنت، میتواند برای ما شیعیان، بر قوت آن شخص دلالت بکند؛ زیرا یکی از روشهایی که اهل سنت در کتب رجالشان دارند، این است که کسانی را که به نحوی به اهل بیت علیهم السلام تمایل و ارادت داشتهاند و شیعه بودهاند، به شدت رد میکردهاند. بعضی از این مطالبی که در مورد آنها گفته شده، به خصوص در آنجا که بویی از تشیع یا تمایل به اهل بیت علیهم السلام در آن افراد به مشام میرسد و میتوان گفت اینها شیعه بودهاند، کاملاً نشاندهندۀ آن است که برای رد این افراد، به ناحق چنین مطالبی را گفتهاند. البته من اصراری ندارم بگویم اینها شیعه بودهاند؛ بلکه منظور فقط این است که گاهی جرح این افراد از این باب است و این را باید دقت کرد.
نکتۀ دیگر این است که همانطور که گفتم، اگر علمای اهل سنت، این افراد را با استدلالِ بهحق -نه به خاطر تمایل به تشیع یا اهلبیت علیهمالسلام- تضعیف کرده باشند، معنایش این است که این قرائات، فینفسه برای ما معتبر نیستند و آنچه به آنها اعتبار میبخشد، دلیل دیگری است؛ و آن دلیل این است که ائمه علیهمالسلام علیرغم اینکه قرائت خاصی را به طور مشخص تعیین نفرمودهاند، فیالجمله جواز قرائت قرآن به این قرائات را صادر کردهاند؛ یعنی صرف نظر از اینکه چه کسی این قرائات را خوانده، ائمه علیهمالسلام جایز دانستهاند که مثلاً در سورهی حمد، «مالک» یا «ملک» خوانده شود. اینطور نیست که ائمه علیهم السلام خصوصاً قرائت حفص یا قراء سبعه را تأیید کرده باشند؛ بلکه در مکتب اهلبیت علیهمالسلام به وجود این اختلاف قرائات -صرف نظر از اینکه به چه کسی منتسب است و قاری آن معتبر هست یا خیر- و به آزاد بودن و مخیر بودن مردم در اینکه مثلاً در سورۀ اخلاص بخوانند «کفُوًا» یا «کفُؤًا» یا…، جواز دادهاند؛ یعنی به خود این قرائات که در میان مردم وجود داشته، جواز دادهاند نه مخصوصاً به خود قاری. اصلاً شاید این قراء در زمان خودشان آنقدر مطرح نبودهاند که اهلبیت علیهم السلام بخواهند بگویند حفص یا ورش یا ابنکثیر بهتر هستند یا نیستند؛ اصلاً کاری به شخص قاری نداشتهاند. پس حتی اگر ما به قرائت حفص بخوانیم و حفص هم دروغگوترین مردم روی زمین باشد، این کار جایز است؛ زیرا ما این قرائت را به خاطر حفص نمیخوانیم؛ بلکه چون ائمه علیهمالسلام به ما اجازه دادهاند که مثلاً میتوانید بخوانید «مالک» یا «کفُوًا» به این صورت میخوانیم؛ حال هر قاری که آن را خوانده باشد، مهم نیست؛ یعنی جواز این قرائات، وابسته به قاری آن نیست؛ بلکه وابسته به جوازی است که ائمه علیهم السلام به طور مطلق نسبت به قرائاتی که در زمان خودشان رایج بوده، دادهاند.
اما اینکه چرا حفص رایج شده؛ آنچه بیشتر معروف است، این است که رواج حفص از زمان حکومت عثمانیها که حنفیمذهب بودهاند و در سرزمینهای تحت سیطرۀ خودشان، هم مذهب حنفی و هم روایت حفص از عاصم را که مورد علاقۀ خودشان بوده، رواج دادهاند. خلاصه آنکه دیرزمانی نیست که قرائت حفص رواج پیدا کرده است؛ مثلاً در مصر، تقریباً دو قرن است که حفص رواج یافته است؛ در سوریه و شامات هم در همین حدود دو سه قرن است که رواج یافته است. در ایران خودمان هم -تا جایی که من تتبع کردهام- از زمان صفویه یا بعد از آن حفص رواج بیشتری پیدا کرده است. دلیل علاقۀ عثمانیها به این قرائت و رواج و اعتبار آن در میان آنان را علیرغم تتبع بسیار، نیافتهایم؛ اما یک احتمال قوی، سهولت قرائت حفص است؛ چون سادهترین قرائات در میان قرائات قرآن کریم، روایت حفص از عاصم است.
(توضیح در مورد عثمانی: حکومت عثمانی مانند شوروی، متشکل از چند کشور بود. پیش از فروپاشی عثمانی، سرزمینهای حجاز و سوریه و مصر عراق و… همگی تحت حکومت عثمانی بودند.)
موفق و مؤید باشید.
با عرض سلام و احترام به استاد ارجمند. بسیار متشکرم که وقت می گذارید و سوالات را خوانده و جواب مفصل میدهید. اجرکم عندالله.